جدول جو
جدول جو

معنی ابوبکر قباب - جستجوی لغت در جدول جو

ابوبکر قباب
(قَبْ با)
عبدالله بن محمد بن محمود بن فورک مکنی به ابوبکر محدثی است از مردم اصفهان. وی از ابوبکر عبدالله بن محمد بن نعمان و ابوبکر بن ابی عاصم روایت کند و ابوبکر محمد بن ادریس جرجرای حافظ و ابوبکر احمد بن محمد بن جرب تمیمی اصفهانی ساکن نیشابور و جز ایشان از او روایت دارند. سمعانی گوید: از برخی از مردم اصفهان شنیدم که می گفت کسی نزد قباب حدیث میخواند تا به این حدیث رسید: لایدخل الجنه قبات، قبات به بهشت نمیرود. آن شخص گفت این تحریف شده و باید چنین باشد: لایدخل الجنه قباب، قباب به بهشت نمیرود. قباب برآشفت و گفت تو به بهشت نمیروی ! پدرت به بهشت نمیرود! برو بیرون ! او پوزش خواست و گفت این سخن بدون قصد بر زبان من جاری گشت، قباب عذرش بپذیرفت و از تقصیرش درگذشت. وی روز یکشنبه 15 ذی قعده سال 170 هجری قمری وفات یافت. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ بَ لی ی)
محمد بن عمر بن حفص بن حکم مکنی به ابوبکر از محدثان است. (الانساب سمعانی) (منتهی الارب). وی به فلاد آمد و در آنجا از محمد بن عبدالعزیز بن مبارک و هلال بن علاء و حسن بن عصام بن بسطام و جعفر بن محمد بن حجاج رقی و جز ایشان روایت کرد و از وی ابوبکر شافعی و عمر بن محمد بن زیات و محمد بن عبدالله بن سخیر و ابوالفتح محمد بن حسین موصلی و ابوبکر احمد بن ابراهیم بن شاذان و ابوحفص بن شاهینی روایت دارند. ابوالحسن دارقطنی گوید:محمد بن عمر قبلی جداً ضعیف است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ رِ رَ)
مسخره و هزالی بوده ظاهراً بزمان سلطان محمود غزنوی و شاید همان بوبکر رئیس مغنیان آنف الذکر است:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی
گو بیائید و ببینید این شریف ایام را
تا کند هرگز شما را شاعری کردن کری
روزگاری کان حکیمان و سخنگویان بدند
کرد هر یک را بشعر نغز گفتن اشتهی
اندرین ایام ما بازار هزل است و فسوس
کار بوبکر ربابی دارد و طنز جحی.
منوچهری.
چو شعر نیک بیابی نظر نباید کرد
بهزلهای ربابی و طنزهای جحی.
ادیب صابر
لغت نامه دهخدا
(قاص ص)
احمد بن حسن بن عمران، مکنی به ابوبکر. داستانگوی و از مردم بغداد است. وی از احمد بن منصور رمادی و محمد بن اسحاق صیانی روایت دارد و احمد بن فرح بن حجاج از او روایت کند. شلاج گوید که به سال 334هجری قمری از وی روایت شنیده است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا